چکیده :

شادي از حالات ذهني مثبت و بخش ذاتي آن است و عبارت از طيفي از لذّت مادّي و معنوي همراه با حالت خوشحالي و سرور يا ديگر هيجانات مثبت است. در روان‌شناسي بنياد آن را ذهنيت مثبت؛ در جامعه‌شناسي، احساس سعادت؛ و در عرفان و دين، طلب و كشف حقيقت و كسب رضاي حق دانسته‌اند. در بررسي سير شادي در فرهنگ و ادب ايراني مي‌توان گفت كه ايرانيان باستان مردمي سرشار از نشاط بوده و ايران سرزمين نشاط و عبادت محسوب مي‌گرديد. دوره‌ي ساساني به‌دليل وخامت وضعيت اقتصادي و بي‌رغبتي به تحكيم مباني فكري و اعتقادي و نيز حمله‌ي اعراب و تحقير نژادي ايرانيان و بعدها عدول بعضي از خلفا و فرمانروايان به‌ويژه‌ امويان از سيره‌ و سيرت پيامبر اكرم، زمينه‌هاي طغيان و عصيان و طبيعتاً ناامني و ملال ايرانيان فراهم آمد و با شكل‌گيري دولت ساماني و حتي غزنوي، وجود امنيّت سياسي‌ و اجتماعي و رونق اقتصادي و فرهنگي، اسباب عيش و شادخواري ايرانيان را كه اساساً از نوع آفاقي و بيروني بود، مهيا ساخت؛ امّا شكوفايي اين دوران چندان نپاييد و در دوره‌ي سلجوقيان‌ و خوارزمشاهيان و به‌ويژه‌ مغولان، شرايط خاص سياسي و اجتماعي اندوه و ملال ايرانيان را رقم زد و با گسترش تقديرپذيري و درون‌گرايي، شادي‌ نيز صبغه‌ي انفسي و دروني به خود گرفت. مولوي كه پرورده‌ي چنين دوران آشوب‌زده‌اي است، تحت‌تأثير تعاليم‌ بهاء‌ولد و محقق‌ترمذي و به‌ويژه‌ شمس‌تبريزي، با سلوك در تصوف بسطي و عرفان عاشقانه‌، شادي‌ و طرب‌ را در درون خود جاري ساخت و در غزليات شمس بازتاب داد. با توجه به بررسي عوامل شادي در غزليات وي روشن مي‌گردد كه نوع شادي او انفسي و دروني است و او بر عشق، معشوق، رهايي از خود و وصال بيش از ساير عوامل تأكيد دارد. از ديدگاه او، عشق، شادي بخش زمان و مكان،عامل كمال و وصال به معشوق است و معشوق دوگانه، يعني نهان(خدا) و آشكار (شمس،زركوب و چلبي) به زندگي اش معنا مي بخشند و او با كشف معناي زندگي، در رهايي از خود و پيوستن به وصال مي كوشد و آنگاه كه به خود شكوفايي و كمال نايل مي آيد، مغز و معني شادماني را مي يابد و براي ابدي ساختن آن، از بندگي معشوق غافل نمي گردد.

کلید واژگان :

مولوي، شمس، شادي، عشق، رهايي از خود و وصال.



ارزش ریالی : 600000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک