ابرابری منطقهای در زمینه درآمد از دهه 1950 وارد مباحث علمی و آکادمیک شد. با وجود این، بررسی مطالعات و تحقیقات این حوزه نشان میدهد که مباحث تجربی و تئوری پاسخ روشنی به ارتباط رشد درآمد و نابرابری منطقهای ارائه ندادهاند. برخی از صاحبنظران معتقدند نابرابریهای منطقهای در طول زمان روند کاهشی خواهند داشت و برخی دیگر روند آن را افزایشی در نظر میگیرند. از این رو مقاله حاضر در نظر دارد تا با روش فراتحلیل، نوعی گونهشناسی از مجموعه مطالعات صورت گرفته در این حوزه بهدست دهد. نگاهی به پیشینه نظریههای اقتصاد منطقهای نشان میدهد که رابطه رشد مناطق و نابرابری را میتوان در سایه نظریههای رشد اقتصادی توضیح داد. دو نظریه اقتصادی که پایۀ نظریههای نابرابری منطقهای را تشکیل میدهند عبارتاند از نظریه «نئوکلاسیک» و نظریه «جغرافیای اقتصادی نوین». نظریه رشد اقتصاد نئوکلاسیک معتقد به کاهش نابرابریهای منطقهای در طی زمان است درحالیکه نظریه اقتصاد جغرافیایی نوین پل کروگمن معتقد به افزایش نابرابری است. بنابراین با توجه به این دو نظریۀ اقتصادی، مطالعات نابرابریهای منطقهای در سه دسته جای گرفتند: (1) رویکرد تعادل فضایی؛ (2) رویکرد عدم تعادل فضایی؛ و 3) رویکرد بینابینی. رویکرد تعادل فضایی به نظریه رشد اقتصاد نئوکلاسیک و رویکرد عدم تعادل فضایی به نظریه اقتصاد جغرافیایی پل کروگمن رجوع میکنند. رویکرد بینابینی نیز روند افزایشی یا کاهشی نابرابری را متأثر از سطح توسعه منطقه و مقیاس منطقه مورد بررسی میداند. بنابراین مقاله حاضر تلاش دارد تا نوعی گونهشناسی را از نظریات و مطالعات تجربی نابرابریهای منطقهای ارائه دهد تا از این راه درک جامعتری از موضوع بهدست آید.
کلید واژگان :گونه شناسی؛ نابرابری منطقه ای؛ نظریه های رشد اقتصادی؛ تعادل فضایی؛ عدم تعادل فضایی
ارزش ریالی : 600000 ریال
با پرداخت الکترونیک