نقد نظام آموزشی


1396/11/21 17:34:43 3

آموزش اساسا براي ان است كه بر كار و زندگي ادمي اثر بگذارد و آن را تغيير دهد.اما وقتي راه تغذيه تعليمات از محيط كار و زندگي قطع باشد،تاثير اموزش بر جامعه از نوع «بايد و نبايدهاي زهني» ميشود،طوري كهاز مقدورات و ظرفيتهاي واقعي محيط فاصله مي گيرد،و ديگر هيچ ربطي به معضلات و مسائل برخواسته از جامعه نخواهد داشت.دراينحال ادراكات و امادگيهاي مخاطب اموزش در مسيري تصوري از كار و زندگي پيش ميرود كه فضاي بيرون مدرسه از آن بي خبر است.

اگر مخاطب اموزش در شرايطي تحت تعليم قرار گيرد كه هيچ ادراك روشني از كار و زندگي ندارد،معني ا ش اينست كه «ضرورتهاي كار و زندگي» را از پيش برايش بريده اند و ميخواهند او را برازنده ي اين جامعه كنند. يعني قرار اين نيست كه خود او ازشهاي تغيير كار و زندگي خودش را رقم بزند.

ادراك مسائل حل نشده ي كار و زندگي است كه ميتواند«ضرورتهاي تغيير كار و زندگي» را سمت مي دهد.

و بازخورد اطلاعاتي همين تغييرات است كه مسائل تازه تري را در بطن آمو ختني ها شكل مي دهد. و ادراكات تازه تري را لازم مي آورد.