واقع‌گرایی انتقادی

ویژگی‌های واقع‌گرایی انتقادی

در این بخش نیز بر پایة همان مؤلفه‌های نُه‌گانة به کار رفته در تبیین ویژگی‌‌های اصلی پوزیتیوسیم در بخش‌های گذشته، به توصیف واقع‌گرایی انتقادی می‌پردازم. واقع‌گرایی انتقادی، گونه‌ای نظریة معرفتی پساکوهنی یا پساپساپوزیتیوسیتی است که بر پایة آن:

  1. علم پیکره‌ای از گزاره‌های عددی یا زبان‌شناختی، دربارة ماهیت واقعیت است؛ افزون بر این، علم توجه به فعالیت‌های دانشمندان، تاریخ علم و نهادهای علمی را نیز در بر می‌گیرد.
  2. علم، افزون بر ساختار منطقی و انسجام این گزاره‌ها به سودمندی آن‌ها برای دخل و تصرف در جهان نیز اهمیت می‌دهد؛ دخل و تصرفی که در راستای رسیدن به اهداف بشر صورت می‌پذیرد و فرآیند آگاهانة استفاده از روابط علّیِ شناخته شده در راستای تحقق اهداف مطلوب، از نمونه‌های آن به شمار می‌آید.
  3. گرچه بسیاری از جنبه‌های واقعیت برای همیشه فراتر از سطح مشاهده و ادراک بشر باقی خواهند ماند اما علم بر این پیش‌فرض تکیه می‌کند که واقعیتِ جهان، نقشی سرنوشت‌ساز در دستاوردهای علم دارد؛ بشر می‌تواند در قلمرو حواس و ادراک خود، شناختی از حقیقت به دست آورد، هرچند این شناخت غیر مطلق، خلل‌پذیر، مبتنی بر حدس و گمان، مشروط، تصحیح‌پذیر، احتمالی، مبتنی بر قضاوت‌های کیفی و متأثر از پیش‌فرض‌ها(ی پژوهش‌گر) خواهد بود؛ امکان صدور گزاره‌های موجه وجود دارد؛ برخی گزاره‌ها صادق و برخی کاذب هستند و ما اغلب می‌توانیم با توسل به تجربه یا منطق، باور خود را دربارة صدق و کذب گزاره‌ها، تصدیق کنیم؛ و سرانجام، ”منازعات علمی تنها زمانی پایان می­پذیرند که در نهایت سلسله براهینی جدید و قاطع، حقانیت یکی از طرفین را بر همگان آشکار سازند“ (پاپینوآ[1] 15 :1993).

http://nematibabak.persianblog.ir/post/147/